پارت هفتم

زمان ارسال : ۲۵۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 4 دقیقه

شوفر اتومبیل را هندل زد و راه افتادیم. دفتر فرهاد دور نبود. از معدود ساختمان‌های دو طبقه‌ی خیابان. اگر کمی از پنجره به بیرون خم می‌شدم، می‌توانستم ساختمان شهربانی را هم ببینم.


وقتی که حرکت کردیم دکتر محب و غلامحسین نوایی را دیدم که با ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.